معنی قابل حمل
حل جدول
پرتابل
کامپیوتر قابل حمل
نوت بوک، لپ تاپ ، لب تاپ
اتاق قابل حمل
کانکس
ساختمان قابل حمل
کانکس
وسیله قابل حمل
پرتابل
قابل حمل ونقل
پرتابل
فارسی به انگلیسی
Portable, Movable
فارسی به ترکی
taşınabilir
واژه پیشنهادی
فارسی به ایتالیایی
portatile
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
حمل. [ح َ م َ] (اِخ) لقب حضرت مسیح. (از اقرب الموارد).
حمل. [ح ُ م ُ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حماله. (منتهی الارب). رجوع به حمال و حماله شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان. (از اقرب الموارد).
حمل. [ح َ] (ع مص) باردار شدن زن. (منتهی الارب). حامله شدن. (اقرب الموارد). حامل و حامله، نعت است از آن. (منتهی الارب). || بار آوردن درخت. || بر ستور خود نشاندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی بر ستور خویش نشاندن. (المصادر). || (اِمص) آبستنی. || احتمال. || (اِ) بار شکم از بچه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج، حِمال و احمال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || گناه. (آنندراج). ج، حُمول. (منتهی الارب). رجوع به حمول شود. || بار درخت و بکسر هم آمده یا بفتح برای میوه ها که ظاهر نیست و کسر برای آنها که ظاهر باشد یا فتح برای آنچه در شکم باشد یا سر درخت و کسر ببار پشت یا سر یا بکسر میوه ٔ درخت تا هنگامی که بسیار و بزرگ نشده باشد و هنگامی که فراوان و بزرگ شد بفتح خوانده میشود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || بار. ج، اَحمال، حُمول. (منتهی الارب). || اسناد چیزی بچیزی. در کلیات ابوالبقاء آمده: در تفسیر حمل اختلاف است، گویند حمل اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب هویت و این منتقض است به امور عدمی که بر موجودات خارجی حمل میشوند. چون زید اعمی است زیرا عدمیات هویتی ندارند. و گویند اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب ذات. (کلیات ابوالبقاء).
- حمل اشتقاق، رجوع به حمل مواطاهشود.
- حمل اولی، (اصطلاح منطق) هرچه لاحق شود چیزی را و بتوسط آن چیزی دیگر را، لحوق او متوسط را اول بود، چه بالذات متقدم بود و در جای دیگر گفته ایم هرچه محمول بود بر عامی و خاصی، اول محمول بر عام بوده باشد و بتوسط عام بر خاص. پس در این موضوع هر محمولی که بر عامتر از موضوعی محمول نبود، آن حمل را اولی خوانند، و اگرچه حمل اولی بحقیقت خاص تر از آن باشد. (اساس اقتباس ص 384).
- حمل مواطات، (اصطلاح منطق) عبارت است از اینکه چیزی محمول برموضوع خود باشد بحقیقت و بدون واسطه. چون انسان حیوان ناطق است. بخلاف حمل اشتقاق زیرا در آن محمول کلی برای موضوع تحقق ندارد، چون انسان ذوبیاض است و خانه دارای سقف است. (تعریفات جرجانی).
فرهنگ فارسی آزاد
حِمْل، بار، آنچه که حمل گردد، بار درخت، هودج، شتر هودج دار (جمع: اَحْمال، حُمُوْلَه)،
معادل ابجد
211